sms

سلااااااااااااااااام خیلی خوش آمدی سلام به همه عزیزایی که اومدن به وبلاگ خودشون چي بگم ديگه؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب حرفي ندارم فقط خيلي خوشحال مي شم بهم سر مي زنيد خوووووووووووووووووش اومدين sms...

واقعا چرا ما اینطوری شدیم؟؟؟ من،تو،اوما،شما،آنها...آره اول شخص مفرد تا سوم شخص جمع... تقریبأ هممون... آره راسته که میگن تو همه کشورها سه تا زمان وجود داره اما تو پارس۴تا!! زمان گذشته،حال،آینده و زمان شاه!!! ما که یادمون نمیاد اما میگن!!زمون شاه ساواکیا چادر از سر زن جماعت میکشیدن!!! بنازم غیرت زن جماعت اون زمونو که قدر حجابشو فهمید!!! اما الان آخخوند داره چادر سر زن جماعت میکنه اما میبینی...چی میبینی!!!؟؟؟؟ هر روز یه رنگیه!!!یه مدی!!بنازم کلاه شابگا و شلواره پاچه تفنگی و دکمه پیراهن باز و دستمال یزدی و یه سبیله مشتی و یه پی ریش چکمه ای!!!!که سر سوزنش به یه دنیا شلوارایه،البته شلوار که نه از بس سوراخ داره!!!!! و ترکش خوردست!!!بهآبکش بیشتر میخوره!!!با هزار جور لباسایه دیگه می ارزه که هر کدوم یه رنگیه یا کوتاه یا تنگ یا هزارتا اسم و شعار و شکل روش کشیدن!!! میگن زمون شاه اگه یکی یه نگاه بهدختر همسایت که هیچ به دختر دشمنتم میکرد روزگارش سیاه بود حالاتو هرکی میخوای باش که نگاه چپ کردی...تازه طرف که یکم نوازشت میکرد!!!یا داداشش یا همسایشون یا اصلا مال اون آبادی نبود یا حتی همون ساواکیه بود!!! اما الان یارو رو میبینی.....نگم بهتره...بگم!!!!؟؟باشه!!!نه نمیگم..!!! حکومت اسلامی شده چی؟ اینم رتبه بندی که پریروز اعلام شد: ایران از ۱۰۰ امتیاز، ۲۸ نمره کسب کرده و با ۱۳ رتبه تنزل نسبت به سال گذشته درمیان ۱۷۴ جایگاه، صد و سی و سوم شده است. کره شمالی، سومالی و افغانستان رتبه آخر را به خود اختصاص داده‌اند و دانمارک، فنلاند و نیوزیلند اول هستند.. یعنی دانمارک که بخاطرش اسم شیرینی دانمارکی شد محمد..صلوااااااااااااااااااات...شده کم فساد ترین!!! کشوره ماهم پر فساد،ایران اسلامی،شیعه علی،دوازده امامی،شدهپر فساد... نه آقا درسته... چرا داریم خودمونو گول میزنیم؟؟؟ چرا وقتی سازمان جهانی آمار تو هزار تا چیز دیگه ایران رو بهترین میدونه ما قبولش داریم ولی وقتی بشه یه ذره به ضررمون دربرابرش جبهه میگیریم.. نه بیایم یه بارم شده حقیقتو باور کنیم... من مخالف مد نیستم..برو بهترین و قشنگترین لباسو با بیشترین پولی که میتونی بدی بخر!اما یه ذره درک کن که اگه یه ذره ساده تر وباشخصیت ترم بپوشی اشکال نداره!!!چون آخرین لباس کفن ه..بدون هیچ مدی!!!سفید..ساده ی ساده.. زمون قدیم۲دسته بودن!!که هر;-( کی....میرفت کاباره دلش باز میشد!!!!!!!!!و....اما غیرت داشت نسبت بههر کی سالمه یا حتی خرابه...اما الان هیچی نیست!!فکرین چه طوری خودشونو خالی کنن یه روز لباس تنگ،مانتو کوتاه،شلوار آبکش!!!تازه اگه چادرم داشته باشه تا رفت دانشگاه یا یجا دور از چشم آشنا دیگه واویلا!!! باور نمی کنی!!!سند تاریخی بیارم!!!؟؟؟ راستی این چندتا پسرام بد نیستنا!!!براازدواج با شما!!!نه بابا پسرن بخدا... اینم جالبه!!8-) sms...

هيچ چيز غير ممكن نيست روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. ناگهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند. آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند. روز بعد مریدو مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند، تا این که به مرشد خود قضیه را گفت. مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد: "اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!". مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد.... سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکربود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد. روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود. سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند. صاحب قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن ها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتندتا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود : سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم. یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پساز مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم. ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هرکدام از فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند. فرزند بزرگ ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد ودیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم. مرید که پی به راز مسئله برده بود از خوشحالی اشک .... نتیجه: هر یک از ما بزی داریم که اکتفابه آن مانع رشدمان است،و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم. . . . هیچ چیز غیرممکن نیست با تشکراز دکتر پور ربی sms...

دیشب تا ساعت نزدیکا دو داشتیم با ابجیم میحرفیدیم قبلش تو اون اتاق بود بهش اس دادم پاشو گمشو بیا اینور دیگه .چقد ما زرنیگم واقعا زورم میاد برم اون ور اس میاد بیا اینور اخرشم مامانم گف بسه دیگه صداتون تو خونه پخشه بس حرف میزنین راس میگه خونه ما وقتی ساکت ساکت باشه خصوصا تو شب حرف بزنی صدا میره ولی روز نه چون تلویزیون روشنه و امیر حسینو دیگه صدا به صدا نمیرسه همه حرفای چرت و پرت مارو هم احتمالا مامانو بابا شنیدن امیر حسین با اسباب بازی هاش هیئت درس کرده دیشب وقتی اومدن رفت هر چی عروسک داش گرد گذاش مثلا دارن سینه میزنن از نوع سرپا سینه بعدم با اجراش منبر درست کردو مدل میکروفون که یکی داره نوحه میخونه بچه عجیب رفته تو فاز!!!! دیروزم ایرانسل جون لطف کرد یه اهنگ پیشواز هدیه نمود به ما اونم گل پر پر مهدی یغمائی ینی هر کی بهم زنگ بزنه باید یکم سینه بزنه و اینا منم دیشب عوضش کردم این چند روز شرمنده بچه ها نتونستم براتون نظر بزارم وبلاگ همتونو خوندمولی با اون لپ تاپ خیلی واسم سخت بود از دیشبم که ای دی اس الو آوردم اینجا وقت نکردم قول میدم فردا کامنتامو بزارم فردا تولد مخاطب خاصــــــــــــــــــــــــه الهی که ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰ساله شی تولدمون وبش جداس خدایااااااااااااااااااااااا خیلی پروام ولی مواظبم باش sms...